– به نظر شما این کمی عجیب نیست که آدم فلسفه ی «خودش» رو برای زندگی داشته باشه؟
– عجیب تر از اینه که آدم فلسفه خودشو واسه زندگی » نداشته » باشه؟!!
دوباره همان سکوتِ مرگبارِ همیشگی وَ ………
نقطه سرخط
Posted in این اعصاب منه ..., تو که راست میگی!, tagged فرصت, بریدا, خواستخار on نوامبر 19, 2010| Leave a Comment »
– به نظر شما این کمی عجیب نیست که آدم فلسفه ی «خودش» رو برای زندگی داشته باشه؟
– عجیب تر از اینه که آدم فلسفه خودشو واسه زندگی » نداشته » باشه؟!!
دوباره همان سکوتِ مرگبارِ همیشگی وَ ………
نقطه سرخط
Posted in تب, شعاع شمس, صلا, tagged فرصت, قیصر امین پور, مولانا, مرگ, کلیات on نوامبر 14, 2010| Leave a Comment »
مولانا پانصد سال پیش گفت :
تو مکن تهدید از کشتن، که من تشنه ی زارم بـه خون خویشتن
عاشقان را هر زمانی، مردنی است مردن عشاق، خود یک نوع نیست
آزمودم مرگِ من در زندگی است چون رَهَم زین زندگی ، پایندگی است
قیصر چند سال پیش گفت :
من سالهای سال مردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو می توانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟
چند سال و چند قرن و چند هزاره بعد هم خیلی فرقی نخواهد کرد