کاش می شد هیچ وقت کاری رو از روی عادت انجام نداد، از روی اجبار . مخصوصا اگر برایت مهم باشد، دغدغه ات باشد. ولی گاهی گریزی نیست. کار دیگری هم از آدم ساخته نیست.
Archive for ژانویه 2015
دست های خالی
Posted in تب on ژانویه 10, 2015| 1 Comment »
آبی آبی بی ا بی ا بیا بیا بیا
Posted in تب on ژانویه 8, 2015| Leave a Comment »
ساختمان روبرویی هر روز بلند تر می شود.دیگر آسمان را نمی شود دید. آدم که دلش می گیرد آسمان را نگاه می کند. آسمان اگر معلوم نباشد آدم دلش گرفته می ماند. البته معلوم هم نیست .قدیم ترها هم می گفتند آدم اگر آب را نبیند دلش می گیرد.اما آدم ها کم کم عادت کردند آب را نبینند .درخت را نبینند …. یک روز هم شاید عادت کند آسمان را نبیند.
مهمونی
Posted in تب on ژانویه 1, 2015| Leave a Comment »
این دعوت بی مقدمه و راهی شدن ما هم قصه ی پر لطفی بود برای خودش سر سیاه زمستانی ، …. روشن شدیم.که تابستان نرفته و زمستان نیامده دوباره چه شایسته ی انعام افتادیم…
https://wikiseda.org/Mohsen+Chavoshi/Khod+Koshi+Mamnoo/Emam+Reza